×

روایت کودک‌کشی؛ ماجرای شهادت ۶۸ دانش‌آموز بروجردی به دست صدام +‌ فیلم

  • کد نوشته: 7385
  • دی ۲۰, ۱۳۹۶
  • ۰
  • رژیم بعث عراق در سال ۶۵ پس از شکست مفتضحانه در جبهه‌ها در مقابل رزمندگان اسلام با موشک‌های اهدایی شرق و غرب با حمله به مدرسه فیاض بخش بروجرد ۶۸ کودک دبستانی را مظلومانه به شهادت رساند.  به گزارش نیساخبر، راهی سفر می‌شوم، سفری نه‌چندان دور، سفری به محلات و کوچه‌های قدیمی بروجرد، این بار مقصد […]

    روایت کودک‌کشی؛ ماجرای شهادت ۶۸ دانش‌آموز بروجردی به دست صدام +‌ فیلم
  • رژیم بعث عراق در سال ۶۵ پس از شکست مفتضحانه در جبهه‌ها در مقابل رزمندگان اسلام با موشک‌های اهدایی شرق و غرب با حمله به مدرسه فیاض بخش بروجرد ۶۸ کودک دبستانی را مظلومانه به شهادت رساند.

    کودک کشی 4

     به گزارش نیساخبر، راهی سفر می‌شوم، سفری نه‌چندان دور، سفری به محلات و کوچه‌های قدیمی بروجرد، این بار مقصد سفر همان محله پر از خاطره دوران کودکی‌ام ابراهیم‌آباد است. محله‌ای که در وردی آن مدرسه امام حسن مجتبی(ع) و تابلوی بوستان یادمان خودنمایی می‌کند.

    کوچه‌پس‌کوچه‌های محله کودکی‌ام را که پشت سر می‌گذارم هر یک به نام شهیدی زینت داده‌شده است، شهید محمدعلی قصوری، شهید محمدعلی گودرزی و… شهدایی که هر یک در سن و سالی و درجایی از این آب‌وخاک به شهادت رسیده‌اند و حالا نام و یادشان زیور محلات خودشان شده است.

    صفحه تاریخ را که ورق می‌زنم به‌روز ﺷﻨﺒﻪ ۲۰ دی‌ماه ﺳﺎل ۱۳۶۵می‌رسم، روزی که یادآور شهادت مظلومانه ۶۸ شهید دانش‌آموز مدارس فیاض بخش و امام حسن مجتبی(ع) محله ابراهیم‌آباد بروجرد است. به‌جای قبلی مدرسه می‌نگرم سال‌هاست جایش را به بوستانی به یادمان این شهدای بی‌گناه و بی‌دفاع داده و در مقابلش مدرسه‌ای جدید میزبان دانش‌آموزان‌ همان محله است.

     ۲۰ دی‌ماه و روایت قدیمی‌های محله ابراهیم‌آباد بروجرد

    قدیمی‌های محله ابراهیم آن روز خون و دود و آتش را به‌خوبی به یاد می‌آورند، به سراغ یکی از قدیمی‌های این محله می‌روم، حاج حسین از قدیمی‌های محله ابراهیم‌آباد است که به قول خودش در آن زمان بقالی نزدیک آن مدرسه داشته و بچه‌های مدرسه‌ مشتری‌های ثابتش بوده‌اند، سلام و احوالپرسی می‌کنم، آهی می‌کشد و زانویش را در دست می‌گیرد و با نگاهی به من می‌گوید: پیری و هزار درد!

    شروع می‌کند به تعریف کردن از آن روز سیاه: آن روز ظهر همچون روزهای دیگر که بچه‌های نوبت صبح مدرسه تعطیل می‌شدند و بچه‌های نوبت عصر روانه مدرسه می‌شدند و عده‌ای از دانش‌آموزان برای خرید خوراکی و یا دفتر و قلمی به سراغم می‌آمدند مشغول رفع‌ورجوع مشتریان بودم که به‌یک‌باره صدای مهیبی تمام شیشه‌های مغازه‌ام را به لرزه درآورد.

    با اینکه سن و سالش به پیری رسیده اما هنوز خاطرات آن روز را به‌خوبی به یاد دارد: آن روزها خبرهای بسیاری در سطح شهر از بمباران نقاط مختلف توسط جنگنده‌های صدام به گوشمان می‌رسید و هرلحظه منتظر بودیم تا با موشک‌باران شهر اتفاقی درجایی بیفتد و غمی بر غم‌هایمان اضافه شود. این بار اما نوبت مدرسه امام حسن(ع) در وردی محله ابراهیم‌آباد بود آن‌هم درست زمانی که دانش‌آموزان نوبت صبح تعطیل‌شده و در حال خروج از کلاس‌ها و دانش‌آموزان نوبت عصر در حال ورود به مدرسه بودند.

    سراسیمه و باعجله همه اهالی محل به سمت مدرسه دویدیم و ما که فاصله نزدیکی با مدرسه داشتیم زودتر از بقیه به آنجا رسیدیم. صحنه عجیبی بود. “اشک‌هایش را به‌دوراز نگاه من با گوشه دستمال مچاله شده‌ای که در دستش گرفته پاک می‌کند، بغض یادآوری سال‌ها غربت و مظلومیت آن کودکان را فرومی‌خورد و صدایش را صاف‌کرده و می‌گوید”: من و دو سه تا از اهالی محل پس از فرونشستن دود و خاکستر حاصل از انفجار که باعث شده بود چشم، چشم را نبیند شتابان به سمت مدرسه رفتیم و صحنه‌هایی را مشاهده کردیم که دل هر انسان آزاده‌ای را به درد می‌آورد.

    کودکان مظلومی که به خاک افتادند

    کودکان مظلوم و بی‌دفاعی که غریبانه نقش بر روی زمین شده بودند و آثار هیچ‌گونه جراحتی بر روی بدن آن‌ها دیده نمی‌شد و از موج این انفجار به شهادت رسیده بودند. دست‌وپای هرکدامشان را که می‌گرفتیم تلی از خاک و دود بلند می‌شد اما از کودکان مظلوم صدایی بر نمی‌خواست.

    کم‌کم اهالی محله همه باخبر شدند و سراسیمه خود را به مدرسه رساندند. صحنه‌های دل‌خراش ناله‌ها و ضجه‌های پدران و مادران دانش‌آموزان غریب و مظلوم در جستجوی فرزندانشان هیچ‌گاه از جلوی دیگانم نمی‌رود. خاکستر گرم و پاره‌های آجر با پیکرهای نحیف این کودکان بی‌دفاع نقشی از خون و خاک درست کرده بود.

    دمپایی و کفش‌های کهنه کودکان‌ همراه با وسایلشان در سطح حیاط مدرسه پخش‌شده بود. گریه و زاری و دادوبیداد به اوج خود رسیده بود. با بیرون کشیدن جنازه هر کودک از زیر آوار خاک و آجرهای خشتی مدرسه صدای غربت وامصیبت مادری بلند می‌شد و ضجه‌هایش بند دل‌هایمان را پاره می‌کرد.

    کم‌کم سروکله نیروهای امدادی آژیرکشان با خودروهای امدادی پیدا شد، پیکر کودکان و دانش‌آموزان مظلوم را به ورزشگاه علی بیات منتقل کردند تا در آنجا شناسایی‌شده و به اولیایشان برای خاک‌سپاری تحویل داده شود.

    هنوز تلخی آن روز سیاه و مظلومیت کودکان را به یاد دارد و می‌گوید: هرگاه فراموش می‌کنم که چه دسته‌گل‌ها غریبی را  درراه دفاع از میهن خود فدا کرده‌ایم به این مدرسه و جایگاه آن موشک‌باران نگاهی می‌اندازم تا یادم نرود راه ما راه سرخ شهادت است. حاج حسین را با کوله باری از خاطرات تلخ و شیرین آن روزها تنها می‌گذارم و گشتی در سطح محله می‌زنم.

    داغ سینه مادر “محمدعلی”

    به بهشت شهدای این شهرستان می‌روم، جایی که مدفن ۶۸ شهید دانش‌آموز خردسال است. یادم می‌آید روزی را که مادر پیر محمدعلی از شهدای دانش‌آموز این واقعه آدرس قبر فرزندش را از من پرسید و برایش قبر فرزندش را پیدا کردم و او که چشمانش ازبس‌که در فراق فرزندش گریه کرده بود دیگر سویی نداشت به سر قبر فرزندش راهنمایی کردم. خوب یادم می‌آید وقتی مادر محمدعلی به قبر فرزندش رسید از بالا بر زمین افتاد و انگار همین حالا فرزندش را ازدست‌داده اشک‌هایش همچون باران شروع به باریدن گرفت و با فرزندش شروع به نجوا کرد که “مادرت بمیرد که تو را در خاک و خون دید” و بعد رو به من کرد و گفت: چهار پسردارم اما داغ محمدعلی تا ابد مرا می‌سوزاند.

    سراغ این مادر دل‌سوخته را گرفتم، از اهالی محله بود و همه او را به چشم‌انتظاری و گریه‌هایش می‌شناسند، دو سال پیش به‌سوی فرزند شهیدش پر کشیده است و دیگر ناله‌هایش را در فراق او کسی نمی‌شنود.

    “کودک کشی” سندی دیگر بر جنایات رژیم بعث عراق

    آن روزها شنیدن صدای آژیِر قرمز برای شهروندان بروجردی چندان ناآشنا نبود، این بار چندمی بود که جنگنده‌های هوایی رژیم صدام به مناطق مسکونی این شهرستان حمله کرده بود اما این بار با همه دفعات تفاوت داشت و آن‌هم در انتخاب قربانیان مظلوم و معصوم این حادثه تروریستی بود.

    این بار اما خمپاره‌ها و گلوله‌های دشمن راه خود را از سر جبهه‌ها، شهرها و آبادی‌ها بر سر مدرسه فیاض بخش کج کرده بودند تا کودکان معصوم را میهمان آغوش آتشین خود کنند و کودکانی که بارها ویرانی و خرابی محله و شهر خود را در حملات هوایی دشمن دیده بودند این بار از نزدیک به میزبانی دود و آتش بنشینند و در خون خود دست‌وپا زنند.

    ۶۸ کودک دبستانی در این حمله ناجوانمردانه به‌یک‌باره به شهادت رسیدند تا سند جنایات رژم بعث عراق با کودک کشی کامل شود و این لکه ننگ ابدی بر جبهه این رژیم تا ابد مهر شود تا سند مظلومیت این کودکان بی‌دفاع برای همیشه در تاریخ ماندگار بماند.

    ۲۰ دی‌ماه در خاطره و اذهان تمامی مردم شهرستان بروجرد ثبت و ضبط‌شده تا از این روز تلخ و شهادت آسمانی ۶۸ نوگل دبستانی به نام روز بروجرد در تقویم جمهوری اسلامی به‌پاس یادآوری مظلومیت این کودکان خردسال یاد شود.

    بخشی از بیانات مقام معظم رهبری در رابطه با حمله موشکی به مدارس بروجرد در سال ۶۵:

    « فرزندان عزیز؛ دانش‌آموزان گرامی یاد نوباوگان شهید مدرسه امام حسن مجتبی(ع) این گل‌های پرپر شده انقلاب اسلامی به مقاومت دلاورانه ملت ما رنگ مظلومیتی جاودانه بخشید و چهره زشت دشمنان انقلاب اسلامی را از همیشه نمایان‌تر ساخت. راه انقلابی شما عزیزان، کوتاه کردن دست دشمنان متجاوز از میهن اسلامی و نگهبانی از انقلاب و اسلام است؛ خود را برای پیمودن این راه مجهز کنید.»

    گزارش: الهام شاهدپور

    منبع:تسنیم

      نام شما (الزامی)

      ایمیل شما (الزامی)

      موضوع

      پیام شما

      برچسب ها

      نوشته های مشابه

      دیدگاهتان را بنویسید

      نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *