×

فرهنگ استقبال از عید نوروز در آیینه ادبیات و شعر لکی

  • اسفند ۱۶, ۱۳۹۵
  • ۰
  • هرگاه زمستان به اسفند می‌رسد، دگرگونی‌های جوی کاملاً محسوس می‌شوند و دگرگونی‌ها با تک‌تازی‌های قدیم قراول و پیک بهاری کله‌باد‌، زمستان سوار بر اسب سرکش خود آرام آرام، جای خود را به بهار می‌دهد. هرگاه زمستان به گام آخرین خود  یعنی اسفند می‌رسد، دگرگونی‌های جوی کاملاً محسوس می‌شوند، این دگرگونی‌ها روح و جسم انسان را […]

    فرهنگ استقبال از عید نوروز در آیینه ادبیات و شعر لکی
  • هرگاه زمستان به اسفند می‌رسد، دگرگونی‌های جوی کاملاً محسوس می‌شوند و دگرگونی‌ها با تک‌تازی‌های قدیم قراول و پیک بهاری کله‌باد‌، زمستان سوار بر اسب سرکش خود آرام آرام، جای خود را به بهار می‌دهد.

    هرگاه زمستان به گام آخرین خود  یعنی اسفند می‌رسد، دگرگونی‌های جوی کاملاً محسوس می‌شوند، این دگرگونی‌ها روح و جسم انسان را مورد تأثیر قرار می‌دهند با تک‌تازی‌های قدیم قراول و پیک بهاری کله‌باد‌، زمستان سوار بر اسب سرکش خود آرام آرام، جای خود را به بهار می‌دهد.

    شش مونگه مردم و ششدر ماتن

    ژه جور دیجور گشتان کشماتن

    چی باد شرطه کشتی کیش و یم

    زورق نشینان در آری ژه خم

    (تُرکه میر)

    بی‌شک مشکلات معیشتی و زندگی در زمستان سرد و امید به آمدن بهار برای رهایی‌یافتن ازرنج‌های زمهریر، دست‌مایه بشر در طول تاریخ بوده تا باورها و فرهنگ خود را در گذر زمان مانا نماید. مردمان لک نیز به خاطر شرایط زیست‌محیطی خود، خاطرات سرمازده‌ی فراوانی از زمستان بر دفتر فرهنگ و تمدن‌شان باقی مانده است؛ به همین خاطر انتظار وصال بهار برای این قوم، آرزویی بس سترگ و حیاتی بوده و هنرمندان این قوم از دیرباز نگاه عمیق و ویژه‌ای به این مقوله داشته‌اند و در این میان شعر به خاطر تأثیر مستقیم‌اش بر روح انسان و دیرینه‌گی‌اش در همنشینی با خالقش، جایگاه والائی در میان مردمان لک دارد. به همین دلیل در سه فصل ادبیات این قوم یعنی شفاهی، بینابین و معاصر، بهار و عناصر ویژه این فصل، پررنگ‌تر از دیگر فصول می‌باشند.

    اولین مقوله مختص بهار که دست‌مایه ادیبان و هنرمندان این سامان برای شاه‌کارآفرینی قرار گرفته است، قراول و بیرق‌دار بهار، کله‌باد (باد بهاری) می‌باشد. کله باد در فرهنگ لکی، نه یک باد که به خاطر بشارت بهار شعرا چند شعر در وصف آن سروده‌اند، می‌باشد، بلکه این باد، خود جریانی است در فرهنگ لکی که شعر، قسمتی از آن است.

    کله‌باد، پنجره‌ای است برای تماشای فراسو تا امید در پستوی سختی‌ها و کج‌اندیشی‌ها و بی‌باوری‌ها جان ندهد. کله‌باد، پرچمی یا خیمه‌ای است که مردمان گرداگرد آن یکی می‌شوند و فارغ از من و تو و او و آن، «ما» می‌شوند و دست‌های سرمازده و پینه‌بسته را یکی می‌کنند و به استقبال قدیم قراول شاه بهار می‌روند. کله‌باد در فرهنگ لکی، اندیشه و جریان می‌سازد.

    بنده با پژوهش‌هایی که در فرهنگ دیگر اقوام ایرانی و سایر ملل انجام داده‌ام، به وفور در بسیاری از فرهنگ‌های اقوام صاحب تمدن خوانده و دیده‌ام که باد بهاری جایگاه خاص خود را در میان این اقوام دارد، اما به صراحت و وضوح می‌گویم که در هیچ فرهنگ دیگری جز فرهنگ لکی، کله‌باد اینگونه مورد توجه قرار نگرفته؛ نه مورد توجه بلکه در فرهنگ لکی این باد بهاری است که همچنان که یخ‌ها و برف‌های کوهساران و چشمه‌ها را می‌شکند؛ یخ ذوق و احساس هنرمندان را نیز ذوب می‌کند و با دم مسیحای خود، احساس‌های مرده را به سماع و وجد و سرور وا می‌دارد. این معجزه در میان بلوطستان‌ها هیروهایی سر به فلک کشیده را می پروراند که تایی و سایی ندارند و همین هیروها به مدح و ستایش کله‌باد کمر همت بر می‌بندند.

    در این رابطه اگر شعرای بنام و سبک سرودن اشعارشان را به دقت بررسی و مطالعه دهیم، خواهیم دید که چگونه آنان بامدد نفس قدسی این باد، کله‌باد را از هیأت یک شعر و یک باد بیرون می‌کشند و کسوت متبرک اساطیر را بر قامت او هدیه می‌دهند.

    کمی به عقب‌تر از ماه عید برمی‌گردیم تا شرایط زمانه را قبل از حضور کله باد بدانیم. دایا یا دادا که همان ننه‌سرما می‌باشد، دو فرزند خود یعنی هَمیل و مَمیل یا چِله‌ کَلِنگه (بزرگه) و چله گُجِره (کوچک) را به میدان فرستاده در هنگام از دست دادن چله بزرگه و بر اریکه نشستن چله گجره، شدت سرما به حد اعلای خود می‌رسد که این ایام را «ششله ششله» خوانند.

    از پنجم بهمن تا دهم بهمن، یک ششله و از یازده تا شانزدهم بهمن که آن هم شش روز است و از حوزه چله گجره است، ششله دوم می‌باشد.

    موج سرما بعد از این آرام آرام ضعیف می‌گردد و زمین بعد از نفس دزده، آغاز به نفس آشکارا می‌کند. چله گجره هم که از بین می‌رود ننه‌سرما بر مزار فرزندان خود قسم یاد خواهد کرد که کاری کند کارستان تا پیرزن در جوار تنور برافروخته از شددت سرما خشک گردد اما تلاش ننه‌سرما دیگر بیهوده است زیرا پیک بهاری یعنی سردار و جلودار بهار کله‌باد زین و یراق کرده و یکایک سنگرهای ننه‌سرما را در نسارهای سرشار از برف و یخ در بلندی‌های گرین تسخیر می‌کند، مانند مردی که خرمن باد می‌دهد. کله‌باد برف‌ها را از نسارهای مخار شده (صعب‌العبور) بر باد می‌دهد هر جا که قدم متبرکش را می‌گذارد به جای یخ و برف و سوم سرما سوسن و لاله واژگون و آویشن و هیرو می‌کارد.

    کله‌باد خیزیا، کله‌باد خیزیا

    ژه در ونان دنگ کله‌باد خیزیا

    زنجیر زربف یخ‌بنان ریزیا

    زمهریر ژه زور بازوش گریزا

    هنی گل خیزیا هریک و رنگی

    ملان ملاوان هریک و دنگی

    هنی دل مایل سیران و دشتن

    هنی دشت وینه‌ی اوردیبهشتن

    سوسن همجوار جوخه نسرینن

    طرح نقاشی نقاش چینن

    برفاو ژه قله قاف ار کنه وه

    علف دانه‌ی در و گردنه وه

    از اعماق زمستان در هنگام ششله و اوج فرمان‌روایی چله کلنگه (بزرگه) که مردم با زمستان و باد زلونش دست و پنجه نرم می‌کنند، شعرا اجاق داغ شعر را بر افروخته تا مردم را به رفتن زمستانی که گوئی هیچش کرانه و پایانی نیست، امیدوار می‌کنند و به مردم می‌قبولاند که زمستان هر چقدر سرد و دهشت‌زا نیز رفتنی است.

    در ادبیات منظوم لکی از فصل بینابین، سه شاعر از کله‌باد می‌سرایند. اول «تُرکه‌میر» که از وانفسای زمستان بانگ بر می‌دارد و زخم و اخم و شلاق زمستان را هوره می‌کند و کله باد را به امداد می‌خواند در آخر همگان به پیش‌باز باد بهاری می‌رود و و دسته دسته سوسن و هیروی شعر به قدوم باد از کعبه آمده می‌ریزد. دوم «ملا حقعلی سیاهپوش» است که آمدن کله باد رابه جشن نشسته است؛ بادی که نغماتش را از در ودشت می‌شنود. سوم «ملا منوچهر کولیوند» است که در آئینه‌ی کله‌باد نوستالوژی خود و یارانش را می‌خواند.

    ادامه دارد…

    انتهای پیام/

    نویسنده: عبدالعلی میرزانیا

    برچسب ها

    نوشته های مشابه

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *