×

یادداشت؛
سرِ نخ را بگیرید

  • تیر ۱۷, ۱۴۰۰
  • ۰
  • چقدر ساده‎‌‎اند آنها که گمان می‎کنند یکی صرفاً از روی بی‎ اطلاعی و هیجانات جوانی، فحش ناموسی و لعن و نفرین به علامه‎ ای بلندمقام روانه داشته و می‎شود با او بنشینیم گفت‎و‎گو کنیم یا نصیحتش کنیم که سر به راه شود. چقدر ساده‎ اند آنها که نمی‎دانند سیاست‎ ورزی در ایران پُر است از پشت‎پرده ‎های مگو.

    سرِ نخ را بگیرید
  • چقدر ساده‎‌‎اند آنها که گمان می‎کنند یکی صرفاً از روی بی‎اطلاعی و هیجانات جوانی، فحش ناموسی و لعن و نفرین به علامه‎ ای بلندمقام روانه داشته و می‎شود با او بنشینیم گفت‎و‎گو کنیم یا نصیحتش کنیم که سر به راه شود. چقدر ساده‎اند آنها که نمی‎دانند سیاست‎ ورزی در ایران پُر است از پشت‎پرده‎ های مگو.
    اصلا بد نشد؛ خیلی هم خوب شد. بگذارید قدیانی بیشتر بنویسد. فحش بده حسین جان! به ناموس همه‎مان فحش بده. تو فرزند شهیدی و حق داری فحش بدهی. اصلا تو و امثال تو حق دارید ماه‎ها و سال‎ها هر چه می‎خواهید فحش بدهید. چرا باید این همه وقت کسی به تو گیر بدهد؟ چرا باید از کار بیکار شوی؟ اتفاقاً تو را می‎فرستند مسافرت‎ های خوب! این انقلابیون مستقلند که به بهانه‎ های واهی از همه جا اخراج می‎شوند. نورچشمی‎ ها که نورچشمی هستند! آنها اصلا آمده ‎اند تا فحش بدهند. آمده ‎اند تا به اسم مقابله با تکفیر، تکفیر کنند. بیشتر فحش بده تا همه بفهمند در این کشور چه خبر است و خط و خطوط سیاسی و مهندسی‎ ها به کجا می‎ رسد. فحش بده تا پرده‎ های نفاق و دروغ و تصنع و تزویر و ریا برافتد. ببین چقدر با تو لطیف برخورد می‎ کنند. ببین چقدر تو عزیزی! اصلا انقلاب مال توست. مملکت مال توست. چرا قهر می‎کنی و بیشتر نمی‎ نویسی؟ ما به تو نیاز داریم حسین جان؛ البته اگر زنده بمانی. من از تمام اهالی مؤسسه امام خمینی صریحا تقاضا می‎کنم مسئولیت حفاظت از جان تو را به عهده بگیرند.
    می‎ خواهم ببینم این مملکت دقیقاً کجایش قانون دارد. یادش بخیر زمانی که در قوه قضائیه به بهانه انتقاد از احضار شدن تو احضار شدم و برایم پرونده تشکیل شد. حرفی نزده بودم. یادم هست اما چگونه تلاش‎ ها برای پیگیری دوباره پرونده در سال‎ های بعد هم ادامه داشت. یادم هست حتی کاغذ کافی برای نوشتن دفاعیاتم به من نمی‎ دادند. یادم هست چگونه در قوه آملی به من نیشخند می‎زدند. اکنون تو اما هر چه فحش دوست داری به هر کس که می‎خواهی می‎ دهی و مرگ بر جمهوری اسلامی هم سر می‎دهی. ببین چقدر در جمهوری اسلامی ما آزادیم؛ کاملا مثل هم.
    یادش بخیر. در انتخابات مجلس نهم جزوه ‎ای نوشتم با عنوان “استقامت در منطقه ممنوعه” در حمایت از جبهه پایداری. مدعیان اصولگرایی و مروّجان اخلاق چه ها که نکردند که وای به مقام شامخ آیت الله مهدوی کنی توهین شد. یک نقد ساده و منطقی بود فقط. در نماز جمعه نشریه پخش کردند تا عاقبت تندروی را به ما گوشزد کنند. حالا تو فحش می ‎دهی، فحش ناموسی می‎ دهی، لعنت می‎کنی، تُف می‎اندازی. ما نقد کنیم، می‎ شویم تندرو. تو لعن کنی می ‎شوی عزیز دل!
    بیشتر بنویس حسین جان تا همه بفهمند در کشور چه خبر است و چگونه دست‎ هایی درصدد راه انداختن نوعی دیکتاتوری در کشورند که عدالتخواهی مستقل را له کنند. تاریخ قضاوت خواهد کرد که چطور بی ‎دلیل انقلابیون مستقل را از اینجا و آنجا حذف کردند و چطور با دلیل تو را به اینجا و آنجا بردند. تو اتفاقاً سند حقانیت مایی. از این به بعد دوست داری کدام کشور مسافرت بروی؟ بگو عزیزم! پست جدیدی که می ‎خواهی کجاست؟ نگفته ‎اند دیگر چه کسانی قرار است از سپهر سیاسی کشور حذف شوند؟ برنامه بعدی‎ ات چیست؟ هنوز ابلاغ نشده؟
    راستی نگفته ‎اند چقدر دیگر باید کجدار و مریض به آیت الله مصباح یزدی و دار و دسته ‎اش فحش دهی تا دیگر اثری از آنها باقی نماند؟ یک‎بند که نمی‎ شود. کمی معذرتخواهی کن و البته یادت نرود که میان معذرتخواهی ‎ات هم فحش بدهی؛ بعد دو روز بعد دوباره فقط فحش بده! مملکت مال تو و بابای تو و آقابالاسرهای توست. آنها باشرافتند و همیشه به تو کار می‎ دهند.
    نویسنده: محمدمهدی تهرانی
    برچسب ها

    نوشته های مشابه

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *