اعتقاد راسخ دارم، کرونا ما را نخواهد کشت، آنچنان که وبا و طاعون نیز چنین نکردند، اما قطعا یکی از تاثیرات اجتماعی و مردمیاش بوجود آمدن بدعتهای جدید و حتی سرباز کردن زخمهای قدیمی است.
دوست داشتم از بهار و تبریک سال نو بنویسم، اما وقتی موج اخبار خاکسپاریهای اسفندماه و فوج فوج مردم مظلومی که بر تختهای بیمارستانی بستری هستند را میشنوم، اولویتم مصیبت مردم میشود. حرفم از سرِ دلسوزی و برای شناسایی شکاف ِ اجتماعی برجامانده از کروناست.
اینروزها از زبان عدهای از همشهریان الشتریام میشنوم، چه کنیم که التیام بگیریم؟ از ابتدای شیوع ویروس کرونا، احساس تبعیض در رسیدگی و حتی صدور بیانیه تسلیت و همدردی، حاکی از کتمان عملی و زبانی بخشی از مصائب مردم الشتر است.
در یک سر طیف، گروهی از قلم بدستان و برخی از مردم عوام تحت تاثیر حلقههای روشنفکری و با ذکر میزان توسعهیافتگی استانهای همجوار مثل همدان، اصفهان و مرکزی و اینکه دیگر نمیخواهیم شهروند دسته چندم باشیم، داد جدایی از لرستان سر میدهند.
در آن سر طیف هم، انگار عدهای عمدا میخواهند، دیگر اهالی استان حس کنند لرستانی نیستند.
این شکاف را هردو گروه دامن زدهاند، هم آن همشهری تحصیلکردهام که از سر عدم شناخت ریشههای تباری و نژادی خود گفته است: وقتش رسیده که به استان جدید هم فکر کنیم. الشتر، نورآباد، نهاوند، تویسرکان و هرسین می توانند استان همگنتر زاگرس را تشکیل بدهند. دلیل مدعایش هم این است که همین الآن مرکز بنیاد ایرانشناسی با عنوان زاگرس فعال است که شامل شهرهایی که اسم برده، میشود و هم آن مقام دولتی که نمیداند، بر اساس اصول ۳ و ۲۹ قانون اساسی، موظف به تامین مراقبتهای پزشکی و بهداشتی لازم برای همهی مردم بوده و کتمان حقایق کرونا در جهت جلای عملکرد خود، حاصلی جز کاهش سطح اعتماد عمومی و افتادن مردم در دام کانالهای خبری معاند و افراد شیاد نخواهد داشت.
مردم هم در میان این دو طیف، از عدم حضور میدانی مقامات کشوری، نمایندهشان در مجلس شورای اسلامی، استاندار و معاونین ایشان ناخرسندند و گلهمندند از علیرضا بیرانوند، وحید امیری، غلامرضا محمدی، آرش میراسماعیلی و همهی آنها که نیامدند. مرادشان کمک نقدی و کالایی نیست، میگویند چرا دوربینها را به الشتر نیاوردید؟ راست میگویند، آخر مسولین جایی می روند که دوربین برود.
اما با این همه، مردم الشتر طرفدار حفظ نظم موجود هستند. ما پارهپاره شدن لرستان عزیز را نمیخواهیم. نمیتوانیم که بخواهیم، ما همواره برای آبادی این آب و خاک جنگیدهایم و در راه آرمان “لرستان توسعه یافته” تلاشها کردهایم.
نژاد، زبان و اعتقاداتِ ما شیعی-لرستانی است و اتفاقا خوشحالیم که الشتر در تاریخ و جغرافیای لرستان واقع شده است. آنچه ریشه ما را محکم کرده، خاطرات مشترک از غمها و شادیها و ترسیدن یا نترسیدنها و دست به دست هم دادنها و همدلیهای بزرگ در راه لرستان و ایران عزیز است. از جنگ و سیل و زلزله و بیماری و بلایای دیگر گرفته تا مثلا شادیِ پس از گرفتن پنالتی رونالدو توسط علیرضا بیرانوند و یا مدال آوری پهلوانان میر اسماعیلی و غلام محمدی.
چگونە راضی کنم!؟
افرادی که ندای جدایی سر میدهند، خود برای پیشرفت لرستان چه کردهاید و چه تضمینی دارید که در استان جدید همهی خوشبختیهای عالم سراغتان بیاید؟
از چه بگویم؟!
آنها که فقط مرکز را لرستان میپندارند، میدانند ساختن و نگهداشتن لرستان چه فرآیندها، اصول و تمرینهای سختی در بردارد؟ آنها تا چه میزان با تاریخ لرستان و شهرهایش با دقت و جزییات آشنایی دارند؟
مگر نه آنکه تعداد زیاد محوطههای باستانی مربوط به ادوار پیش از تاریخ از جمله ادوار مس و سنگ، مفرغ و آهن گویای تاریخ دور و دراز تمدن موجود در دشتهای الشتر، نورآباد، کوهدشت، سیلاخور، جاپِلَق، چگنی، پلدختر رومشکان، خرمآباد و کل لرستان است.
شاید برای آنها که الشتریها را تنها گذاشتند، باید صحبتهای استاد حمید ایزدپناه را باز گویم؟
که نقل میکند: «شادروان استاد پورداوود عقیده داشت که الیشتر باید مرکز اصلی همان سرزمینی باشد که داریوش در کتیبه های خود از آن به نام نیسا نام برده است. سرزمینی که اسبان خوب و مردان خوب دارد. به ویژه آنکه در الیشتر آتشکدهای قدیمی موسوم به «اروخش» یا «ارخش» وجود داشته است.
سخن آخر:
چقدر سادهلوحانه است که بخواهیم در این میان مردم را محکوم کنیم. مگر نمیبینید که مردم الشتر با قرنطینه خودخواسته، بدل به الگوی کشوری مبارزه با بیماری کرونا شدهاند.
فریاد را مگر میتوان باز گفت؟!
داد را مگر میتوان نگاشت؟!
کار من نیست
باید که ذرهذره خاک لرستان اقتدار و همدلی خود را دوباره بازیابد و بازگوید!
دیدگاهتان را بنویسید