هوالشاهد
*تفاوتی از جنس حکمت*
(به بهانه پر کشیدن مظلومانه برادرم؛ محمد حسین فرجنژاد)
۱. آرام و قرار نداشت، حتی در نشست و برخاستهای عادی. وقتی جوشش او را میدیدی ناخودآگاه به جوش میآمدی. فکر میکردم تفاوت و خاصبودن «حسین» از کجا نشأت میگرفت؟ با همه متفاوت بود و شاید بتوان گفت: منحصر به فرد. این برای هر انسانی جذاب است که با شخصیتی متفاوت و غیرتکراری مواجه شود. شاید برای کسانی که شناختی از او ندارند ابتدا کمی اغراقآمیز باشد اما به این حدیث معروف که دل دادم انگار متوجه رمز شخصیت «حسین» شدم. قال رسول الله(ص): «اذا ماتالعالم الفقیه، ثلم فیالاسلام ثلمه لایسدها شیء»؛ بارها روی منابر در مراسم بزرگداشت علما شنیدهایم یا روی اعلامیه فوت علمای بزرگ دیدهایم که پیامبر عزیزمان میفرمایند: «وقتی عالمی فقیه فوت کند، در اسلام رخنه و حفرهای ایجاد میشود که هیچچیزی نمیتواند جای آن را پر کند.» حقیقتاً احساس کردم رفتن «حسین» حفرهای ایجاد کرده که قابل جبران نیست و این حدیث احساسم را جرأت داد و تازه به مصداق حقیقی «عالِم»بودنش هم مطمئن شدم. نه اینکه در نظرم عالم نبود، نه. عالم فقیه با تعریف شخصیت اول عالم خلقت؛ پیامبر اسلام(ص)، خیلی نگاهم را به «حسین عزیزمان» بزرگتر کرد.
۲. معمولاً آدمها وقتی از کنارمان دور میشوند، کوچکتر میشوند؛ اما حسین لحظهبهلحظه از صبح عید قربان، بزرگ و بزرگتر شد و ظاهر این مسئله یعنی خرق عادت یا اتفاقی خلاف سیر طبیعت! دقیقتر که بشوی متوجه میشوی اتفاقاً او با رفتنش به همه نزدیکتر شد. این را میشد در سه مراسم تشییع در قم، یزد و زادگاهش ابرکوه به وضوح دید. همه آدمهای بهتزده و عزادار، عجیب معرفتی به او پیدا کرده بودند و «حسین» برایشان جدیتر شده بود. صرفاً یک استاد یا معلم و رفیق قابل احترام نبود. انگار یک «پیامبر مبشر و منذر»ی بود که حرفهایش راه سعادت را نشان میداد و باید ذهنت را مرور میکردی آخرین نکتهای که به تو گفته بود چه بود! و این یعنی «حسین» به آرزویش رسیده بود: بیدارکردن انسانها، متوجهکردن به حقایق عالم خلقت. پس میشود در رفتنش باز هم تأمل کرد و به برخی تحلیلهای ظاهری از نحوه قربانیشدنش دچار حاشیه نشد.
۳. تفاوتی که در نگاه، حرفها و فکرش وجود داشت ناشی از تفاوت نگاه او به عالم و حقایق خلقت بود. تفاوتی نشأتگرفته از چیزی که فقط میتوانم منحصراً «حکمت» بنامم. اولاً: منشاء این حکمت خداست؛ «یؤتیالحکمه من یشاء.. (خدا) دانش و حکمت را به هرکس بخواهد (و شایسته بداند) میدهد…» ثانیاً: «حکمت» را بیخود و بیجهت به آدمها نمیدهد. جمله کسانی که به اشارات قرآنی به غیر از پیامبران(ع) و اولیای برگزیده الهی، مستحق دریافت «حکمت»اند، «صاحبان عقل و اندیشه» و «زاهدان و پارسایان»اند که در وصف آخرین دسته یعنی «زاهدان و پارسایان» در روایت آمده است: «هرکس دل از دنیا برگیرد، خداوند چشمههاى حکمت را در قلبش جاى میدهد.»(۲)
«حسین»، هم صاحب عقل و اندیشه بود و هم زاهد و پارسا. پس خیلی نباید اذهان را متوجه داشتهها و نداشتههای مادیش کرد و دچار حاشیه شد. هرچند بحمدالله خانواده بزرگوار او و همسر عزیزش استطاعت نسبی مادی داشتند اما او هرچه داشت و نداشت با مال و جان و خانواده جهاد میکرد. از همان اندک شهریهی طلبگی در دوران مجردیش کتاب تهیه میکرد تا بچهها را با کتاب انس دهد تا اینکه در همین سالهای اخیر منزلش پاتوق بسیاری از کارها بود و امکانات مختصر زندگیاش وسیله.
۴. دو عنصری که شخصیت او را خیلی پیشبرنده میکرد و او را مستحق «حکمت»: اول «مجاهدت» بود و دوم «اخلاص». بسیاری از خاطراتی که این روزها از او نقل میشود حول این دو عنایت ممتاز الهی بر وی بود. بهشدت دنبال کارهای سخت و پرمشقت بود. کارهایی که دشمن داشت و خیلیها تن به آن نمیدادند؛ او مجدانه دنبال میکرد. آنهم گمنام و بدون توقع. دو خصیصهای که در هر شخصیتی گرد آمد آثار و تبعات کار او را مؤثر حقیقی کرد و او را از سایرین ممتاز و متمایز.
۵. همهی آدمها برایش جدی بودند. حتی نوجوانهایی که با شیطنت و بازیگوشی در کلاسهای غربشناسی دستش میانداختند. میفهمید ولی با سعهصدر و با نهایت شفقت و دلسوزی میگفت: «هرچند منظور شما چیز دیگری بود اما بدان پاسخت این میشود.» بچه میرفت توی فکر و بعدها همین آدم میشد مشتری پروپا قرص بحثهای او. بدون تکبر، همه را جدی میگرفت. انگارنهانگار تحصیلات بالای حوزوی و دانشگاهی داشت و همبحث با بسیاری از اساتید بنام بود و تئوریسین در برخی اندیشکدهها. برایش کوچک و بزرگ، جوان و پیر فرقی نداشت. برای همه با نهایت جدیت وقت میگذاشت و به تفکرشان میانداخت.
۶. خیلی از آدمهای بزرگ و موفق مسئولیتپذیرند ولی «حسین»، «مسئولیتساز» بود. نمیشد چند دقیقه کنارت بنشیند و بعدش احساس نکنی عجب! چه مسئولیت سنگینی در عالم داری. و اینقدر دردمندانه میگفت که تمام وجودت درد میکشید. تو را متوجه فلسفهی انسانیتت میکرد. مداومت در ارتباط با او دمای انسانیت را بهقدری بالا میآورد که به جوش میآمدی و ناخودآگاه «قیام» میکردی. لحظات آخر وداع با پیکرش در حسینیهی امیرچقماق یزد یکی از خانمهایی که اخیراً در یکی از دورهها پای مباحث استاد فرخنژاد بود خواهش میکرد: «از طرف من از استاد حلالیت بطلبید. چون با وجود بچهی کوچکی که دارم نمیتوانم برخی تکالیفی که ایشان گفتند را انجام بدهم. ما شرمنده ایشان هستیم!»
۷. بعضی از کلمات با «حسین» برایم معنی واقعی پیدا میکند؛ «عمیق»، «جدی»، «پُرکار»، «قانع»، «بیادعا». یعنی اندیشه، رفتار و کردارش تجسمبخش فضائلی بود که یک «مؤمن مجاهد انقلابی» به تعبیر حضرت آقا در وجودش موج میزند.
۸. «حسین» تجلی «فَمَن یَکفُر بِالطّاغوتِ وَ یُؤمِن بِاللهِ» بود. حضرت آقا در تفسیر آیه ۲۵۶ سوره بقره اشاره میکنند: «فرمود: فَمَن یَکفُر بِالطّاغوتِ وَ یُؤمِن بِاللهِ فَقَدِ استَمسَکَ بِالعُروَهِ الوُثقی لَاانفِصامَ لَها؛ این یک معرفتی است، این یک اصل است؛ کفر به طاغوت و ایمان به خدا. یعنی ما همهی عالم وجود را تقسیم میکنیم به دو قسمت: یک قسمت منطقهی نفوذ طاغوت است، باید به آن کفر ورزید؛ یک قسمت منطقهی نفوذ الله است، باید به او ایمان آورد، باید او را باور کرد؛ هویّت ایمانی در مقابل هویّت کفر…» شالودهی همه مباحثی که در فلسفهی علم، فلسفه هنر، ماهیت سینما و رسانه، فلسفه طب، غربشناسی، دشمنشناسی، فلسفه سیاست و… از او میشنیدیم همین ایجاد «هویت ایمانی در مقابل هویت کفر» بود. روی همهی وایتبردها و تختهسیاههای کلاسهایش عالم را با یک خط عمودی تقسیم میکرد به منطقهی نفوذ الله و منطقهی نفوذ طاغوت. این مسئله و ملکهی تمام زندگی شخصیاش هم بود. کارها و رفتارهای شخصی و خانوادگیاش هم در منطقهی الله جا داشت و برای همین هم برای برخی رفتارهایش تعجببرانگیز بود.
۹. انقلابیبودن «حسین» ترازی داشت که شاید خیلی از ماها نسبت به این تراز فاصله داریم. قطبنمای حرکتش متأثر از تمایلات و اجتهاد شخصی نبود. همواره متوجه امامین انقلاب اسلامی بود و برای همین مسئلهی اولش، مسئلهی اول جهان اسلام بود. یعنی آرمان آزادی قدس شریف و محو اسرائیل و صهیونیسم از جهان. این مسئله خیلی نیاز به توصیف و نقل خاطره ندارد. نیاز به تأمل دارد که چگونه یک مؤمن خود را تماماً در جنگ حق و باطل میبیند و در جبههی حق نگاه همه را متوجه به ماهیت، هویت، مأموریت، نقشه و ابزار شیطان و اصحابش میکند. پس تمرکز او در مسئله ضدیت با صهیونیسم جهانی یک برداشت شخصی از اولویت نبود. منبعث از موقف مجاهدت او بود در نزاع جهانی حق و باطل.
۱۰. «حسین» با این نحوه عروجش در شام عرفه و شب عید قربان با تمامی اعضای خانواده عزیزش برای همه رفقا و دوستان نکتهای ناب داشت و آن هم: «ضرورت جهاد و مبارزه خانوادگی». حتماً این تقدیر که حقیقتاً برای همهی ما جانسوز بود، پیامآور معیت خانوادگی او بود در عرصه مبارزه. خداوند همهی آنان را در سفر به جهان آخرت همراه و همسفر کرد تا سیر اصلی حیات و این زندگی بدون وقفه ادامه یابد و این تلخی دنیایی این داغ را برای او و عزیزانش شیرین میکند.
۱۱. امروز در عالم ظاهر «حسین» رفته است و کتابها و آثاری از او به یادگار مانده. اما حقیقت آنست که «حسین» مانده است و به اعتبار همهی لحظات مجاهدتش و همهی انسانهای دلبستهاش همچنان در مسیر مبارزه با طاغوت حضور دارد و این حضور مرهون لطف الهی به همهی آنانیاست که در راه حق جان و مال و عزیزانشان را فدا کردند.
«وَلاتَحسَبَنَّالَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِاللَّهِ أَمواتًا بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقونَ؛ (ای پیامبر!) هرگز گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شدند، مردگانند! بلکه آنان زندهاند، و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند…» (۳)
۱۲. میماند یک دعا: خدایا برادر عزیزمان «محمدحسین فرجنژاد» را با برادر شهیدمان «محمدحسین محمدخانی» در رجعت موعود بازگردان تا بار دیگر در رکاب ولیاللهالاعظم جانی دوباره تقدیم کنند.
انشاءالله
سیداحمد عبودتیان
دیدگاهتان را بنویسید