×
خبر فوری

یادداشت؛
حقیر

  • اردیبهشت ۷, ۱۴۰۰
  • ۰
  • شهادت سپهبد حاج‌قاسم سلیمانی، فرمانده میدان یکی از هزینه‌های دیپلماسی انفعالی ظریف بود.

    حقیر
  • اظهارات عجیب ظریف علیه سپاه قدس و فرمانده شهید آن، حاج ‌قاسم سلیمانی با واکنش‌های متعددی مواجه شده است. ظریف حدود ۷۰ دقیقه از گفت‌وگوی ۱۹۰ دقیقه‌ای خود را به آنچه خودِ وی فدا کردن دیپلماسی برای میدان نامیده بود، اختصاص داد. محور صحبت‌های او در این بخش تاکید بر این نکته بود که در طول وزارت وی، همواره دیپلماسی در خدمت مقاومت یا به تعبیر خودش «میدان» قرار گرفته و شهید سلیمانی هیچ‌گاه راضی نشد میدان را در خدمت دیپلماسی قرار بدهد.
    گزاره مورد ادعای ظریف البته گزاره مخدوش و نادرستی است، چرا که تجربه عینی نشان می‌دهد برخلاف اظهارات وزیر امور خارجه، پشتوانه مذاکراتی او و به معنای کلی‌تر وجهه و آبروی جمهوری اسلامی متاثر از مولفه‌های قدرت جمهوری اسلامی بود که یکی از اساسی‌ترین‌شان قدرتی بود که در میدان مقاومت توسط مجاهدان و فرمانده شهید آنان به دست آمد.
    ظریف در حالی مدعی است دستاوردها یا ظرفیت‌های مذاکره و دیپلماسی را در خدمت «میدان» قرار داده است که اساسا ظرفیت دیپلماسی باید در مسیر افزایش قدرت نظام باشد. به بیان دیگر، دیپلماسی به معنای صحیح آن یکی از ابزارهای تقویت قدرت حکومت‌ها به حساب می‌آید. به این معنا که افزایش قدرت منطقه‌ای ایران که در یک نگاه کلی‌تر به معنای افزایش قدرت جمهوری اسلامی است سبب ارتقای جایگاه و چهره بین‌المللی ایران می‌شود و یکی از ثمرات تثبیت یا تقویت جایگاه قدرت ایران، داشتن دست برتر در معادلات بین‌المللی و در نهایت تقویت دستگاه دیپلماسی کشور است. در واقع خدمات دیپلماسی و میدان در شکل صحیح و اصولی آن به شکل یک چرخه است که افزایش قدرت در میدان به افزایش قدرت در دیپلماسی منجر می‌شود. دیپلماسی نیز می‌تواند با بهره‌گیری از ظرفیت‌های این عرصه قدرت جمهوری اسلامی را افزایش دهد.
    این مساله چنان واضح است که عباس عراقچی، معاون ظریف در یادداشتی درباره تاثیر مثبت مقاومت بر دیپلماسی نوشته بود: «اینطور نیست که مذاکره از «هیچ» برای کشور منافع تولید کند، بلکه این توانمندی‌های ملی است که منافع ملی را تولید، تکثیر و محافظت می‌کند؛ توانمندی‌هایی که در هر کشوری ممکن است متفاوت باشد. یک کشور توانمندی نظامی دارد، دیگری از توان ‌اقتصادی برخوردار است، آن یکی توان فرهنگی یا رسانه‌ای خوبی دارد و یکی هم ممکن است دارای توان بالای گفتمانی باشد. دارایی برخی کشورها مزیت‌های طبیعی و مواهب خدادادی آنهاست، مثل مطلوبیت جغرافیایی، دسترسی‌های ترانزیتی، منابع زیر‌زمینی و… . کشورهایی هم هستند که ترکیبی از این توانایی‌ها را با هم دارند. پر واضح است که میزان قدرت مذاکره‌کننده در جریان داده/ ستانده خود را نشان خواهد داد. کنشگری که از قدرت بیشتری برخوردار باشد، داده کمتر و ستانده بیشتری خواهد داشت. در برخی مواقع اگر یک واحد سیاسی از ضعف مطلق واحد سیاسی دیگر اطلاع‌ داشته باشد (یا چنین تصوری در او ایجاد شود) ممکن است تمایل به مذاکره را کنار گذاشته و تلاش کند اهداف خود را از طریق اعمال‌ قدرت محقق کند. اگر این تصور ایجاد شود که از طریق جنگ به دستاوردهای بیشتر و آسان‌تری از مذاکره می‌توان رسید، گزینه نظامی‌ جایگزین مذاکره شده و معادله برد و باخت (صفر و صد) به جای معادله برد- برد می‌نشیند».
    عراقچی در بخش دیگری از یادداشت صراحتا تاکید می‌کند که وضعیت فعلی دستگاه دیپلماسی کشور متکی و وابسته به وجوه قدرتی است که توسط جریان مقاومت کسب شده و می‌شود. او این تاثیرگذاری را چنان پررنگ می‌داند که محور دیپلماسی کشور را مقاومت می‌خواند و در تعریف «دیپلماسی مقاومت‌محور» می‌گوید: «دیپلماسی مقاومت‌محور» مبنای سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران را تشکیل می‌دهد و «محور‌ مقاومت» تنها یکی از ابعاد آن است. این دیپلماسی متکی بر توانمندی‌های ملی و بومی است و مهم‌ترین شاخصه‌های آن عبارتند از: توان دفاعی موشک‌محور، حضور مقتدرانه در خلیج‌فارس، گفتمان‌سازی مقاومت در منطقه پیرامونی، خردورزی عزتمندانه در عرصه بین‌المللی و ایستادگی حکیمانه در برابر نظام سلطه؛ یاد و نام سردار سلیمانی پاینده است.
    هر چند ابزار دیپلماسی و اقدامات نظامی در تعامل با همدیگر ۲ ابزار اصلی مدیریت قدرت هستند و باید در کنار یکدیگر سبب تثبیت یا ارتقای قدرت شوند اما حداقل در ۸ سال گذشته این تعامل برخلاف ادعای ظریف که مدعی است یک تعامل یک‌طرفه از سوی دیپلماسی بوده، یک تعامل یک‌سویه از جهت میدان به حساب می‌آمده است، چرا که طی سال‌های اخیر بویژه از زمان روی کار آمدن دولت روحانی و قرار گرفتن ظریف بر مسند وزارت امور خارجه، دیپلماسی هیچ‌گاه موفق به کسب یا ارتقای قدرت جمهوری اسلامی نشد اما در نتیجه مجاهدت‌های رزمندگان و در رأس آنان شهید سلیمانی ایران قدرت خود را افزایش داد و این قدرت در نهایت موضع دستگاه دیپلماسی کشور را در تعاملات بین‌المللی تقویت کرد، هر چند به دلیل رویکرد اشتباه ظریف و روحانی دیپلماسی دولت‌های یازدهم و دوازدهم، دیپلماسی پرهزینه، کم‌فایده و پرهیاهو بود. محصول عیان دستگاه دیپلماسی روحانی توافق برجام بود؛ توافقی که مولفه‌های قدرت در میدان هسته‌ای را نابود کرد و به گفته رئیس کل سابق بانک مرکزی «تقریبا هیچ» دستاوردی را برای ایران به ارمغان نیاورد.
    در مصاحبه افشا شده، ظریف برای آنکه شاهد مثالی از به خدمت گرفته شدن دیپلماسی در راستای میدان به میان آورد به مذاکرات خود و لاوروف درباره برخی مسائل منطقه‌ای از جمله مساله روسیه اشاره می‌کند، این در حالی است که ظریف اساسا به عنوان رئیس دستگاه دیپلماسی موفق نبوده است از ظرفیت‌های این عرصه در خدمت ارتقای قدرت منطقه‌ای ایران بهره ببرد و حتی در عرصه دیپلماسی حاج‌قاسم سلیمانی خود کم‌کاری و تنبلی وزارت امور خارجه را به دوش می‌کشید که نمونه بارز و مشهود آن سفر شهید سلیمانی به مسکو و دیدار با پوتین به منظور بهره‌گیری از ظرفیت‌های نظامی این کشور علیه جریان تکفیری بود. در واقع حاج‌قاسم سلیمانی زمانی که دید دستگاه دیپلماسی در تحقق اهداف لازم و ضروری برای تامین منافع ملی ناتوان است خود وارد عرصه شد و اتفاقا در این عرصه نیز موفق بود.
    هر چند ظریف نتوانست ظرفیت‌های دیپلماسی را در خدمت میدان قرار دهد اما از ظرفیت‌های میدان در جهت تقویت وجهه خود و پروژه مذاکراتی‌اش تمام و کمال استفاده کرد. پس از اظهارات ظریف به صورت عیان بر همگان مشخص شده است که ریشه درخواست ثابت و لایتغیر آمریکایی‌ها مبنی بر گفت‌وگو درباره قدرت منطقه‌ای و توان موشکی ایران در تمایلات و همراهی تیم مذاکره‌کننده ایرانی با این درخواست بوده است.
    اما نه‌تنها ظرفیت میدان در خدمت دیپلماسی قرار گرفت، بلکه مرد میدان نیز در نتیجه سیاست‌های منفعلانه دولت روحانی هدف حمله تروریست‌های آمریکایی قرار گرفت و به شهادت رسید.
    روحانی که از ابتدا با سیاست تساهل و تسامح با غرب روی کار آمد و بر این اساس وزارت امور خارجه دولتش را برعهده محمد‌جواد ظریف قرار داد، هرگونه اقدامی را که ممکن بود برای طرف غربی برداشتی از ایجاد تنش از سوی ایران تلقی شود کنار گذاشت.
    در نتیجه این سیاست منفعلانه، دولت روحانی و وزیر امور خارجه‌اش حتی به توقعات حداقلی از نتیجه دیپلماسی خود با کشورهای غربی نیز دست نیافتند. نمونه بارز آن برجام است که در نتیجه اجرای این توافق، دولت روحانی تعهدات خود را از سال ۹۴ تا چند ماه گذشته اجرایی کرد اما حاضر به این نشد در قبال بدعهدی طرف مقابل، تعهدات خود را کاهش دهد یا طرف مقابل را مجاب به پذیرش تعهداتش کند.
    در واقع تصویری که حسن روحانی و محمدجواد ظریف از دولت ایران ترسیم کردند تصویر یک دولت منفعل بود که توانایی یا اراده مقابله به مثل یا هزینه وارد آوردن به طرف مقابل را ندارد و همین سیاست منفعلانه سبب شد طی ۲ سال گذشته ضربه‌های بزرگ امنیتی به ایران وارد شود.
    بزرگ‌ترین ضربه‌ای که دشمن طی این مدت به ایران وارد آورد، ترور شهید حاج‌قاسم سلیمانی بود؛ فرمانده محور مقاومت که طی ۲۰ سال تلاش و مجاهدت ایران را به قدرت اصلی منطقه تبدیل کرد. مدیریت و فرماندهی سردار سلیمانی در عرصه میدان جهاد و سیاست به گونه‌ای بود که از وی به عنوان قدرتمندترین فرد خاورمیانه نام می‌بردند اما سردمداران کاخ سفید بنا بر محاسبه خود از رفتار منفعلانه دولت روحانی در پرهیز از تنش، ترور حاج‌قاسم سلیمانی را در دستور کار قرار دادند و دی‌ماه سال ۹۸ در حالی که سردار سلیمانی در راستای ماموریت خود وارد کشور عراق شده بود او را به شهادت رساندند.
    به بیان دیگر، دولت منفعل و دستگاه دیپلماسی ناکارآمد این دولت در طول فعالیت ۸ ساله خود نه‌تنها نتوانستند نقش خود در جهت ارتقای قدرت جمهوری اسلامی را ایفا کنند، بلکه با سیاست مماشات و تساهل، دست دشمن را در ضربه زدن و حذف مؤلفه‌های قدرت جمهوری اسلامی از جمله فرمانده میدان مقاومت باز گذاشتند و اینگونه نه‌تنها ظرفیت‌های میدان، بلکه فرمانده میدان را نیز در راستای آنچه خود فرصت دیپلماسی می‌پنداشتند، هزینه کردند.
    نویسنده: کمیل نقی‌پور
    منبع: رجانیوز
    برچسب ها

    نوشته های مشابه

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *