×
خبر فوری

زنده از میان شعله‌ها/ گفت‌وگوبا روح‌الله پورکائید

  • 24 آبان 1403
  • ۰
  • روح‌الله پورکائید؛ جوانی که در میان دود و آتش، جان راننده‌ای را از زیر دندان‌های مرگ بیرون کشید، در این گفت‌وگو از لحظه‌ای می‌گوید که در آن، همه‌چیز جز یک نفس حیات، بی‌معنا بود.

    زنده از میان شعله‌ها/ گفت‌وگوبا روح‌الله پورکائید
  • در روزهای پاییزی، جاده تنگ فنی پلدختر همچون گلوگاهی باریک میان کوه‌ها در دل خاموشی فرو رفته بود. سایه‌بان درختان بلوط، که برگ‌های زرد و نارنجی آن‌ها به‌آرامی به زمین می‌افتاد، به‌طور متناوب بر سطح جاده درهم می‌ریختند.

    باد سرد از لای درخت‌ها می‌گذشت و بوی خاک خیس پاییز را به هوا می‌آورد. در این سکوت و آرامش مرموز، ناگهان صدای وحشتناک برخورد دو خودرو فضای آرام جاده را به شدت شکست.

    صدا همچون رعدی در دل کوهستان پیچید. یک خودروی سایپا که از پیچ تنگ جاده به‌ناگاه از کنترل خارج شده بود، به‌شدت به ماشین دیگری برخورد کرد و شعله‌های آتش از دل آن بیرون جهید.

    آتش به‌سرعت از بدنه خودرو بالا رفت و دود سیاه و سنگین در هوا حلقه زد. شعله‌ها تا آسمان بلند شد و زمین در زیر پای رهگذران، داغ و لرزان شده بود.

    میلاد جوادی، که در آن لحظه از کنار جاده عبور می‌کرد، به‌محض شنیدن صدای فریاد راننده از درون آتش، ایستاد. صدای مردی که با ترس و درد فریاد می‌زد:«تو رو خدا نجاتم بدید! نذارید توی آتش بسوزم!»

    این صدا همچون پتکی بر سرش فرود آمد. میلاد، بی‌آن‌که چیزی به‌یاد بیاورد، فقط به‌سمت خودرو دوید. گرمای آتش، صورتش را می‌سوزاند و دود سیاه چشمانش را می‌خراشید.

    بی‌پناه در سرکش شعله‌ها

    روح‌الله پورکائید، که همراه میلاد بود، در فاصله‌ای نزدیک‌تر، تندتر از همیشه به‌طرف خودرو دوید. او هم در همان لحظه‌ای که صدای فریاد راننده را شنید، تنها چیزی که به‌یاد آورد، نجات آن مرد بود.

    درحالی‌که صدای آتش در اطرافشان می‌غرید، روح‌الله با دست‌های لرزان به در خودرو زد. در نیسان که حالا تمام بدنه‌اش در آتش فرو رفته بود، مقاومت می‌کرد. در میان شعله‌ها، راننده‌ای سوخته و نیمه‌جان در دل آتش گرفتار شده بود.

    دست‌هایش، که در تلاش برای فرار از میان دودی که همه‌چیز را می‌پوشاند، به‌شدت سوخته بود، به‌زحمت حرکت می‌کرد. روح‌الله به‌سرعت دست راننده را گرفت. «خدایا، نذار بمیره…»

    این جمله، همچون یک دعای بی‌صدا از لب‌های روح‌الله بیرون آمد. او با همه‌ توانش کمک کرد و در لحظه‌ای سخت و بحرانی، آن مرد را از میان شعله‌ها بیرون کشید.

    در آن لحظه، جاده تنگ فنی، میان دود و شعله‌ها، دیگر سکوت نکرد. برگ‌های پاییزی که هنوز روی زمین افتاده بودند، مثل شاهدانی خاموش به نگاه آن دو جوان می‌نگریستند.

    آن‌ها بدون تجهیزات، بدون کفش، و تنها با دست خالی، خود را به جایی رساندند که هر لحظه شعله‌های سرکش در حال بلعیدن خودرو و سرنشین آن بود.

    نجات با دستان خالی

    اینجا در تنگ فنی، میان کوه‌های خاموش و غم‌گرفته، روایت ایثاری نمایان شد که هیچ‌چیز نمی‌توانست آن را به تعویق بیندازد؛ نه شعله‌های آتش و نه ترس از سوختن.

    روح‌الله پورکائید، یکی از جوانان فداکار این حادثه، درباره احساس و انگیزه‌ای که او را به‌سوی خودروی شعله‌ور کشاند، به خبرنگار تسنیم گفت که تصمیم من تنها و تنها نجات یک انسان بود. نمی‌توانستم تماشاگر مرگی تلخ باشم.

    او اضافه کرد که فکر اینکه راننده زنده‌زنده پیش چشمان ما در آتش بسوزد، برایم غیرقابل‌تحمل بود. به خدا سپردم و رفتم؛ فقط می‌خواستم او را از شعله‌ها بیرون بکشم و نجات بدهم، بقیه‌اش را خدا می‌دانست.

    او دربارۀ لحظات دردناک نزدیک‌شدن به خودروی آتش‌گرفته و دیدن وضعیت وحشتناک راننده، می‌گوید که وقتی به ماشین رسیدم، راننده پاهایش گیر کرده بود و نمی‌توانست تکان بخورد. بالاتنه‌اش بیرون از ماشین بود، اما پاهایش به‌سختی در میان قطعات گیر کرده بودند.

    پورکائید بیان کرد که من به راننده گفتم که باید تمام تلاشش را بکند تا پاهایش را آزاد کند، چون واقعاً آتش داشت بزرگ‌تر و شدیدتر می‌شد. او با تلاشی جانکاه پاهایش را آزاد کرد و من توانستم او را از میان شعله‌ها بیرون بکشم.

    روح‌الله که با دست خالی و حتی بدون کفش به‌سمت خودروی آتشین دوید، در این باره توضیح داد که  من حتی کفش به‌پا نداشتم. تنها هدفم نجات جان او بود. کفش یا تجهیزات ایمنی؟ اصلاً برایم مهم نبود.

    ابراهیمی در آتش

    او اشاره کرد که می‌دانستم شیشه‌ها و آهن‌های داغ همه‌جا هستند، اما تصمیم گرفته بودم که راننده را نجات بدهم؛ هر بلایی هم که می‌خواست سرم بیاید، اهمیتی نداشت.

    از روح‌الله پرسیدیم که با چه انگیزه‌ای در آن لحظات دشوار و با وجود خطرات، خود را در دل آتش انداخت. پاسخ او سرشار از حس مسئولیت انسانی بود و گفت که وجدانم به من اجازه نمی‌داد که او را در آن وضعیت رها کنم. دیدن این صحنه که او ممکن بود در برابر چشمانم از بین برود، چیزی نبود که بتوانم نادیده بگیرم.

    پورکائید، که در حین عملیات نجات دچار سوختگی‌های شدید شد، تا زمان پایان نجات، از شدت جراحاتش بی‌خبر بود. او در این‌باره می‌گوید که تا زمانی که راننده را از ماشین بیرون نکشیدم، اصلاً متوجه درد نشدم.

    او توضیح داد که پس از پایان ماجرای نبرد با آتش بود که فهمیدم دست‌ها و صورتم به‌شدت سوخته و خون‌ریزی شدیدی دارم. آن زمان بود که نیروهای اورژانس به من رسیدند و مرا به بیمارستان منتقل کردند.

    این اقدام فداکارانه واکنش‌ها و تحسین‌های زیادی را از سوی مردم و خانواده پورکائید به‌همراه داشت. او درباره این واکنش‌ها اضافه کرد که  مردم و خانواده‌ام با پیام، تماس و حتی حضوری از من تقدیر کردند. محبت مردم برایم مایه دلگرمی بود و از این لطفشان سپاسگزارم.

    پورکائید در حال حاضر تحت‌درمان است و در عین حال، تنها آرزوی او بهبود کامل جسمانی‌اش است. او در پاسخ به اینکه آیا اگر دوباره در چنین شرایطی قرار بگیرد، باز هم چنین فداکاری را تکرار خواهد کرد، محکم گفت که که اگر توانم اجازه دهد، قطعاً این کار را تکرار خواهم کرد.

    پورکائید درحالی‌که آتش همچنان در اطرافش می‌سوخت و میان همه آن دود و شعله‌ها، تنها چیزی که در آن لحظه می‌شنید، همان کلمه‌ای بود که راننده در حالی که در آغوش آن‌ها قرار داشت، با صدایی شکسته گفت: «خدایا شکرت».

    منبع: تسنیم
    برچسب ها

    نوشته های مشابه

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *